زندانی روز «آزادی»/ از مجاهدین خلق تا جهاد؛ روایتی متفاوت از مبارزه یک زن خانهدار
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۵۷۸۹۲۲
خانم حسینیان با وجود ارتباطاتی که با مجاهدین خلق داشت، با پیروزی انقلاب، با جریان امام(ره) و امت همراه میشود و این همراهی تا امروز ادامه دارد. - اخبار فرهنگی -
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، «خانهدار مبارز» کتاب خوشخوانی است. ماجرای خانم اقدس حسینیان در این کتاب، با زبانی ساده و روان روایت شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب شرح حالی است از زندگی یکی از زنان مشهد که به قلم مرضیه ذاکری نوشته و در قالب هشتمین جلد از مجموعه «زنان انقلاب» از سوی انتشارات راه یار منتشر شده است. «خانهدار مبارز»؛ چنانکه از عنوانش برمیآید، داستان زندگی یکی از زنان مبارز پیش از انقلاب در شهر مشهد را روایت میکند. خانم حسینیان بعد از ازدواجش، به واسطه همسر و خانواده انقلابی که دارد، از 15 سالگی وارد فضای مبارزه با رژیم پهلوی میشود. حضور و آشنایی او با گروههای سیاسی مختلف، روایتی از جمعهای سیاسی متکثر مبارز در دوران پیش از انقلاب را ارائه میدهد.
مخاطب در این کتاب با زندگی زنی روبروست که کمکم از دغدغههای پیش پا افتاده تازهعروسها فاصله گرفته و به واسطه حضورش در مسجد کرامت و آشنایی با فعالان سیاسی، کمکم پایش به این محافل باز میشود. حضور در راهپیمایی روز آزادی زن در دیماه 56، دستگیری و حبس، مبارزه مخفیانه، چاپ و انتشار اعلامیهها، آشنایی و حضور در جمع فعالان سیاسی از جمله مجاهدان خلق و...، فعالیت در جهاد پس از پیروزی انقلاب و ... همگی بخشهایی از خاطرات دوران مبارزه و فعالیتهای سیاسی راوی را تشکیل میدهد. حسینیان در خلال روایت خاطراتش، گریزی هم به زندگی شخصیاش میزند که کتاب را از یکدستی تاریخی خارج میکند. خبرگزاری تسنیم به مناسبت انتشار این اثر با ذاکری، نویسنده و محقق این کار، به گفتوگو پرداخت که میتوانید در ادامه بخوانید:
*تسنیم: کتاب «خانهدار مبارز» در واقع داستان زندگی زنی است که پیش از پیروزی انقلاب وارد فعالیتهای اجتماعی و سیاسی میشود و در این زمینه تأثیرگذار است و پس از انقلاب نیز، این فعالیتها در شکل و شمایل دیگری استمرار دارد. کتاب در واقع روایتگر زندگی زنی است که از روزمرگی فاصله گرفته و تلاش کرده است با وارد شدن به این دست از فعالیتها، به زندگی خود معنای دیگری دهد. سالها از فعالیتهای این خانم در عرصه مسائل سیاسی و اجتماعی گذشته است، چطور شد که برای تکمیل تاریخ شفاهی انقلاب، به این فرد رسیدید و چطور شد که ایشان راضی به گفتوگو شدند؟ چون معمولاً یا حافظه افراد پس از گذشت چند دهه یاری نمیکند و یا خود به دلایل شخصی برای ثبت خاطراتشان رضایت نشان نمیدهند.
بله، این کتاب در واقع روایتگر خاطرات خانم اقدس حسینیان است. در مورد اینکه چطور در بحث تاریخ شفاهی انقلاب در شهر مشهد به ایشان رسیدیم، باید بگویم که من نفر اولی نبودم که با ایشان ارتباط گرفته باشم.
یکی از اتفاقات مهم در مبارزات مردم مشهد، راهپیمایی روز 17 دی سال 56 است که در روز موسوم به روز آزادی زن برگزار شد. این راهپیمایی از این جهت که از سوی خانمهای مشهدی صورت گرفت، حائز اهمیت است. این رویداد قبل از راهپیماییهای مهم دیگر مانند قیام 19 دیماه مردم قم است که در کشور رخ داد. با توجه به اهمیت این رویداد، دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب در مشهد تصمیم گرفت که به این سوژه بپردازد و تاریخ شفاهی آن را استخراج کند. در واقع هدف بررسی چرایی و چگونگی وقوع این راهپیمایی بود. در جریان این تحقیق، افراد مختلفی شناسایی شدند و گروه به سراغ آدمهای مختلفی رفت که از دستگیرشدگان آن روز بودند. در نهایت نیز کتاب «روز آزادی زن» تدوین و منتشر شد. در این میان نام خانم اقدس حسینیان نیز به چشم میخورد.
او به غیر از اینکه در آن روز حضور داشت، قبل و بعد از انقلاب نیز فعالیتهای سیاسی و انقلابی داشت؛ بنابراین حضور او در روز 17 دیماه 56، بر حسب اتفاق نبود. او کاملاً در جریان فعالیتهای سیاسی و انقلابی بود؛ به همین دلیل گروه به سراغ او رفت تا خاطراتش را تدوین کند. این در واقع ارتباط اولیهای بود که شکل گرفت. در ادامه، زهرا احسن مقدم که در بخش مصاحبه و تحقیق برای کتاب «خانهدار مبارز» حضور داشت، با برگزاری 14-15 جلسه به ضبط خاطرات خانم حسینیان پرداخت. پس از آن به من اعلام شد که این کار آماده تدوین است. من مصاحبهها را مطالعه کردم. برایم فعالیتهای خانم حسینیان جالب بود؛ هم از این جهت که یک خانم وارد کار تشکیلاتی شده بود و مخفیانه کارها را پیش میبرد و هم از این منظر که در ارتباط با گروههای مختلف مانند مجاهدان خلق، ستاره اسلام و ... بود. او یکی از اعضای تیم شهید مهدی فرودی بود و همین نکته برایم جاذبه داشت.
کار تدوین خاطرات را برعهده گرفتم، اما با ادامه کار متوجه شدم که در روایتهای خانم حسینیان، خلأها و ابهاماتی وجود دارد؛ به همین دلیل همزمان با کار تدوین، چندین جلسه مصاحبه نیز مجدداً با خانم حسینیان برگزار شد تا این خاطرات تکمیل شود.
*تسنیم: به روز 17 دیماه 56 اشاره کردید. این روز از چه منظر در جریان مبارزات انقلابی مردم ایران حائز اهمیت است و نقش خانم حسینیان در این روز چه بود؟
رژیم شاه هر سال در روز 17 دی به مناسبت روز کشف حجاب، بزرگداشتی را برگزار میکرد. در این روز، تعدادی از زنانی که موافق این طرح بودند، گرد هم میآمدند و در میدان شاه آن زمان(میدان شهدای فعلی شهر مشهد) در کنار مجسمه رضاشاه این روز را گرامی میداشتند و گلباران میکردند. در سال 56، تعدادی از بانوان مذهبی و انقلابی تصمیم میگیرند در همان روز در اقدامی اعتراضی راهپیمایی برگزار کنند. آنها با در دست داشتن یک پرچم، خواستار آزادی خواهران در بند خود شده بودند.
نوشته روی پرچم به دو شکل تعبیر میشد: هم اشاره به زنان زندانی بود که به جرم فعالیت سیاسی در زندانهای ساواک تحت شکنجه بودند و هم اعتراضی بود به بیحجابی اجباری که از زمان رضاخان شروع شده بود و تا زمان محمدرضا شاه به شکل دیگری ادامه داشت؛ سیاستی که حضور و فعالیت اجتماعی را برای اغلب زنان ایرانی که تقیدات مذهبی داشتند، سخت کرده بود. به عقیده مخالفان روز کشف حجاب، آزادی واقعی را برای زنان به دنبال نداشت.
ازدواجی متفاوت با شهیدی که «قاچاقی» زنده بوددر آن روز حدود 200 نفر از حسینیه پزندگان در میدان بیتالمقدس یا همان فلکه آب، به سمت میدان شهدا راه میافتند؛ بیآنکه شعاری بدهند و تنها همان پرچم را در دست داشتند. نیروهای شاه در حالی که هنوز این زنان به میدان شهدا نرسیده بودند، به آنها حمله کرده و تعدادی از آنها را دستگیر میکنند. خانم حسینیان از جمله دستگیرشدگان بود که حدود پنج روز را در زندان سپری کرد و بعد آزاد شد. در این چند روز ماجراهای مختلفی را از سر میگذراند و خاطرات متعددی را از دیگر زنانی که در این روز دستگیر شده بودند، مطرح کرده است.
*تسنیم: ما در کتاب «خانهدار مبارز» در واقع با شخصیتی روبرو هستیم که در هر مرحله از زندگی یک گام رو به جلو دارد، شخصیت ایستایی نیست و با وجود اینکه یک زن خانهدار معمولی است، اما کنش تأثیرگذار سیاسی و اجتماعی دارد.
خانم حسینیان در سن 13 سالگی ازدواج کرد و حدود 15 سال سن داشت که وارد کارهای انقلابی شد. در اکثر کتابهایی که از فعالیتهای خانمها در پیش از انقلاب صحبت میشود، عموماً تمرکز بر حضور فعال در راهپیماییها، شرکت در مجالس روضه و شنیدن حرفهای انقلابی و نهایتاً پخش اعلامیه است. اما خاطرات خانم حسینیان کمی با این قسم از کارها متفاوت و و ورودش به فعالیتهای سیاسی کمی جدیتر بود. آن هم در شرایطی که ترس از ساواک و شکنجههای آن حتی برای مردها جدی و وحشتناک بود.
خانم حسینیان در کنار همسرش آقای شریفیان، شهید فرودی و چند نفر دیگر چاپ و پخش اعلامیه همکاری داشت. نوشتن اعلامیه و اخبار روزنامهها کاری بود که خانم حسینیان آنقدر انجام داده بود که به خاطر آن انگشتان دستانش و حتی کمرش آسیب دیده بود. در کنار این، کار خرید روزانه، آشپزی برای گروه و رسیدگی به امورات خانه و حتی امنیت خانه هم به عهده خانم حسینیان بود.
خانم حسینیان و همسرش از هر نظر خود و زندگیشان را وقف مبارزه کرده بودند؛ طوری که حتی از ماشین، زمین و طلاهایی هم که داشتند، در همین راه خرج کردند. به همه اینها را باید به فشار ترس و اضطرابی که هر لحظه خانم حسینیان احساس میکرد نیز اضافه کرد.
حساس بودن این شرایط و موقعیتی که خانم حسیینان در آن قرار داشت، باعث شد که زندگی او متفاوت از زندگی خانمهای خانهدار دیگر باشد. مثلاٌ یکی از دلایلی که خانم حسینیان بچهای نداشت، به خاطر این بود که اگر توسط ساواک دستگیر شد، فرزندش نقطه ضعفش در برابر شکنجههای ساواک نباشد؛ البته کار تشکیلاتی کردن به سبک مجاهدین خلق هم بیتأثیر نبود.
نکته مهم این است که با وجود ارتباطاتی که با مجاهدین خلق داشت اما با پیروزی انقلاب، با جریان امام(ره) و امت همراه میشود و این همراهی تا امروز ادامه دارد. او بعد از انقلاب با جهاد سازندگی همکاری داشت و بعد از اینکه صاحب فرزند میشود، بیشتر در خانه است و مشغول رسیدگی به فرزندان؛ در حالی که همسرش ماهها در جبهه بود و در مقطعی نیز جانباز میشود. او خودش همه این اتفاقات و ماجراها را در ادامه همان مسیر مبارزه میداند. در واقع ما استمرار مبارزه را در مقاطع مختلف زندگی خانم حسینیان را اشکال مختلف شاهد هستیم.
*تسنیم: با توجه به موضوعاتی که اشاره کردید، قصد داشتید در این کتاب چه وجهی از زن ایرانی را معرفی کنید؟
تلاش داشتیم به مبارزات زنان و نقششان در انقلاب بپردازیم و از دل آن به هویت زن ایرانی مسلمان برسیم. بانوان در دوره پهلوی ظاهراً آزاد بودند و قید و بندی برای حجاب نداشتند؛ ولی آنها در همین فضا علیه حکومت مبارزه میکردند. اینکه بدانیم هدف، انگیزه و علت این مخالفت، مبارزه و آرمانی که در سر داشتند، چه بوده مهم است. خانم حسینیان در مقام یک زن مسلمان وارد مبارزه شده و انگیزه مبارزه را از عاشورا و قیام امام حسین(ع) گرفته بود و با این طرز فکر که اگر در عصر امام حسین(ع) بود چه میکرد و الآن چه وظیفهای دارد، وارد میدان شد.
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
کلیدواژه: ادبیات دفاع مقدس ادبیات انقلاب انتشارات راه یار کتاب ادبیات دفاع مقدس ادبیات انقلاب انتشارات راه یار کتاب فعالیت های سیاسی خانم حسینیان خانه دار مبارز پیروزی انقلاب مجاهدین خلق زندگی زنی فعالیت ها روز 17 دی دی ماه
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tasnimnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تسنیم» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۵۷۸۹۲۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روایتی از معلمی در مناطق محروم؛ از زندگی در کانکس تا حسرت نیاموختهها
معلمانی که سالهای ابتدای خدمت را در مناطق محروم تدریس میکنند، خاطرات تلخ و شیرینی با خود به همراه دارند و از شرایط دشواری میگویند که به گفته خود آنها به ارتقای شغلی و ارتباط بهترشان با دانشآموزان منجر شده است.
به گزارش خبرگزاری ایمنا از خراسان شمالی، معلمان جوان بجنوردی از سالهای ابتدایی تدریسشان میگویند؛ سختیهایی که تحمل کردند و چالشهای معلمی که با تصوراتشان از زمین تا آسمان تفاوت دارد.
آنها از این میگویند که روزگار معلمی در واقعیت با آنچه در فیلمها و ذهنها میگذرد متفاوت است؛ واقعیت توأمان با زندگی در کانکس و نداشتن کمترین امکانات رفاهی در دورترین نقاط روستایی، واقعیتی که معلمان جوان تجربه میکنند حس غریبی است، دورماندن از خانه و خانواده و زندگی کیلومترها دورتر از شهر با مردمانی که سبک زندگیشان متفاوت است.
معلمان گاهی با دانشآموزانی مواجه میشوند که اختلالات یادگیری دارند یا از مشکلات جسمی رنج میبرند که این زحمت کار را برای آنها دوچندان میکند، حتی گاهی مجبور میشوند که یک مطلب را با صبر و حوصله بارها توضیح دهند.
به مناسبت روز معلم به سراغ یک زوج معلم جوان و دو معلم دیگر که سالهای نخست خدمتشان را میگذارنند رفتیم. سیدامین حسینی و آیدا حسنپور، یک زوج جوان که هر دو با مدرک کارشناسی ارشد روانشناسی، آموزگار مقطع ابتدایی هستند از خاطرات خود با دانشآموزان و یکدیگر میگویند.
زوج معلمی که خوشبخت هستندسیدامین و آیدا شش سال است که در کسوت شریف معلمی مشغول به خدمت هستند، آنها از اینکه هر دو آموزگار هستند حس رضایت و خوشبختی میکنند؛ ساعتها با یکدیگر مینشینند و در مورد روش تدریسهای نوین و مسائل آموزشی به بحث و تبادل نظر میپردازند. هر دوی آنها دیگری را همچون استادی میپندارد که میتوانند بسیاری از مهارتهای کاربردی تدریس را از او بیاموزند.
سید امین در دوران دانشگاه معلمی را شغلی طاقتفرسا تصور میکرده است و آیدا، همسرش نیز آن را لذتبخش، توامان با دلهره و نگرانی میدانست تا اینکه به مدرسه رفتند و به سبب ارتباط سازندهای که با بچهها پیدا کردند اوقاتی که در محل کار میگذرانند برایشان لذتبخش شده است، اکنون دیگر معلمی را نه دلهرهآور بلکه پر از حس خوب و پرطراوت توصیف میکنند.
سیدامین از سالهای ابتدایی خدمتش می گوید، در سال اول خدمتم، پایه ششم را تدریس میکردم و کلاسهایی که برای دانشآموزان میگذاشتم تا در آزمونهای تیزهوشان قبول شوند به ثمر رسید و تعداد زیادی از دانشآموزانم با وجود اینکه در منطقه محروم بودند توانستند به مدرسه تیزهوشان راه یابند؛ دیدن موفقیتهای آنها و قبولشدنشان در مدارس خوب، شیرینترین لحظات را برایم رقم زد.
او مشکلات خانوادگی، روحی و جسمی دانشآموزان که گاهی اوقات باعث میشود تا از توجه اصلی به درس خواندن باز بمانند را بزرگترین چالش و مسئله خود در طول دوران خدمتش میداند.
حسرتهایی که باقی ماندسیدامین و آیدا هر دو بر این باور هستند که از دوران دانشجویی خود بهتر میتوانستند استفاده کنند تا امروزه مهارت و تسلط بیشتری داشتند. سید امین میگوید: اگر به گذشته و دوران دانشجویی بازگردم تلاش میکنم که روش تدریسهای نوین را به خوبی یاد بگیرم و از تمام اساتید ممتاز آموزشی دانشگاه بهره ببرم تا بتوانم در کارم موفقتر باشم.
آیدا حسنپور نیز درباره دانشجوییاش صحبتهایی دارد، او عنوان میکند: اگر به دوران دانشجویی برمیگشتم تمام سعیام را میگذاشتم تا مطالب علمی و آموزشی ویژه معلمی را با نهایت دقت و جزئیات مطالعه و بررسی کنم تا کیفیت کار بالاتری داشته باشم.
آنها محیط مدرسه را اینگونه توصیف میکنند؛ ما معلمها در محیط آموزشی و مدرسه رابطه صمیمانهای با یکدیگر داریم و من سعی میکنم مانند یک شاگرد از تجربیات معلمهای باسابقه نهایت استفاده را ببرم تا بتوانم از راهی که آنها رفتهاند درس بگیرم و کیفیت آموزشی کلاسم را بالاتر ببرم.
همسر سیدامین از سالهای ابتدایی خدمتش میگوید و ادامه میدهد: از همان دوران دانشجویی حس خوب و امیدوارانهای نسبت به معلمی داشتم و روزشماری میکردم تا کارم را شروع کنم و بیشتر وقتم را با بچهها بگذرانم.
درک متقابل؛ بهترین ویژگی زوج معلماو می گوید: قطعاً شیرینترین لحظه برای هر معلم زمانی است که دانشآموزانش یک مطلب درسی و تربیتی را یاد بگیرند و والدین و خود بچهها از معلم رضایت داشته باشند. در سالهای اولیه خدمتم با دانشآموزانی مواجه شدم که اختلالاتی در حوزه یادگیری داشتند و این سختی کارم را دو برابر میکرد، مجبور میشدم بعضی مطالب را بارها توضیح دهم.
آیدا و سیدامین یکی از قوت قلبهایی که انگیزه و علاقهشان برای معلمی را بیشتر میکند را برخورد و احترام ویژهای که اهالی و کادر اداری محل خدمت برای معلمان قائل هستند، میدانند.
خانم معلم جوان درباره همسرش میگوید: یکی از ایدهآل های زندگی من این بود که همسرم نیز مثل خودم معلم باشد تا درک متقابلمان نسبت به یکدیگر بیشتر باشد که به ثمر رسید و اکنون همواره در فرایند تدریس با یکدیگر همکاری و همدلی داریم که همین موضوع باعث افزایش کیفیت کار و زندگیمان شده است.
شوکهایی که به معلم جوان وارد میشدبه سراغ جوان دیگری می رویم که در حرفه دبیری تازه کار است؛ محمدحسین گریوانی آموزگار مقطع ابتدایی که دو سال است در کسوت معلمی به دانشآموزان خدمت میکند. وی در خصوص اولین روزهای معلمیاش میگوید: آنچه در دوران دانشجویی از سال اول معلمیام تصور میکردم بسیار متفاوت با واقعیت بود؛ اولین ابلاغ تدریسم را که گرفتم متوجه شدم باید به روستای کاریز بروم که فاصله خیلی زیادی تا بجنورد دارد و این لحظهای مرا به فکر فروبرد که چگونه سختیهای آن را تحمل کنم.
محمدحسین وقتی برای تدریس به روستا رفت متوجه میشود که با این فاصله دور نمیتواند هر روز رفتوآمد کند و مجبور میشود روزهایی که کلاس دارد را در روستا بماند؛ روستایی که با مردم و طبیعتش غریبه است تا اینکه به تدریج با دانشآموزانش ارتباطی دوستانه میگیرد.
زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند؛ او میگوید: لحظههایی به شدت حس دلتنگی و غربت احساس میکردم.
او ادامه می دهد: تصور یک نومعلم از سال اول خدمت این است که برخوردی گرم و صمیمی با او داشتهباشند، چراکه سال اول تدریسش است اما خب برای مردم روستا اینگونه نیست و نومعلمها برایشان مثل تمام معلمهایی هستند که سالیان سال آمدهاند و رفتهاند.
زندگی در روستایی دورافتاده برای او که فقط یک سال از ازدواجش گذشته بود حس دلتنگی شدیدی داشت؛ این دلتنگی زمانی بیشتر شد که پسرش هم به دنیا آمد و او مجبور بود دوری فرزند و همسرش را تحمل کند؛ او میگوید: لحظههایی به شدت حس دلتنگی و غربت احساس میکردم.
محمدحسین اولین سال از خدمتش، معلم کلاس دوم شد؛ کلاسی که حتی با حروف الفبا هم آشنایی نداشتند و او مشتاقانه به آنها درس میداد، گریوانی تماشای فرایند باسواد شدن دانشآموزانش را شیرینترین لحظات کاری خود میداند و ادامه میدهد: آنجا بود که حس ارزشمندی و موثر بودن کردم، حسی که تا آن موقع هیچوقت نتوانسته بودم تجربه کنم.
وی عاشقانه معلمی را دوست دارد و عشقش به دانشآموزان را اینگونه توصیف میکند؛ از زمانی که معلمی را شروع کردهام و لذت حضور در بین بچهها را چشیدهام؛ یکی از اصلیترین رویاهایم این است که بتوانم به نحوی با دوربین یا چیز دیگری لحظات و خاطرات خوب کلاسم را ثبت کنم.
محمد حسین تصریح میکند: گاهی اوقات بچهها حرفهایی میزنند و با همان حالات کودکانه خود صحنههای بانمکی را رقم میزنند که حتی قابلیت ساختن یک فیلم کمدی را هم دارد.
تصورات مردم از معلمی درست نیستاحمد فرامرزی، یکی دیگر از معلمان جوان بجنوردی است. او خود را افسر سپاه تعلیم و تربیت میداند؛ همان تعبیری که مقام معظم رهبری برای معلمان ایران به کار بردند. وی میگوید: تصور بسیاری از مردم نسبت به معلمان این است که در یک مدرسه خوب و با امکانات تدریس میکنند و کارشان فوقالعاده آسان است، در صورتی که این تصور درست و مطابق با واقعیت نیست.
اما او تجربه خود از معلمی را اینگونه توصیف میکند که گاهی اوقات ممکن است یک معلم در نقاطی خدمت کند که کمترین امکانات رفاهی مثل آب و برق در آنجا نباشد یا اینکه مجبور باشد چند پایه تحصیلی را به صورت همزمان تدریس کند و حتی در کانکس زندگی کند.
یکی از کارهایی که این معلم جوان قبل از شروع به کار انجام داده و خیلی به او کمک کرده است این بود که به همراه خانواده به منطقه محل خدمت خودش میرود و شرایط آنجا را از نزدیک میبیند؛ همین باعث میشود تا خود را برای شرایط سخت آنجا آماده کند و با آن وفق بدهد.
او از خاطرات زندگی در روستا میگوید و ادامه میدهد: من تنها معلمی بودم که در روستا اقامت داشتم، اهالی روستا نگاه ویژه و محبتآمیزی به من داشتند، از آوردن خوراکیهای لذیذ و رنگارنگ گرفته تا مهماننوازیهای سخاوتمندانهای که داشتند و همین رفتار آنها باعث دلگرمی و تقویت انگیزه میشد.
وقتی معلم و دانشآموز حرف همدیگر را نمی فهمندوی در سال اول معلمی در منطقه ترکمننشین و پایهاول تدریس میکرده است که به گفته خودش دانشآموزان اصلاً تسلط کافی بر زبان فارسی نداشتند و این بزرگترین چالشی بود که روبهرو شدن با آن انرژی بسیاری را از هر معلم میگیرد؛ حتی او دانشآموزی را داشته است که فقط دو کلمهی اجازه و خانه را بلد بود و باقی حرفهایش را به ترکمنی میزد.
احمد نبود امکانات و ابزارهای ضروری آموزشی و کمسوادی و بیسوادی والدین را از مهمترین مسائلی میداند که زحمتهای کارش را دوچندان میکند؛ دانشآموزان پایه اول نیاز دارند تا پدر یا مادر بخشی از فعالیت تدریس را برایشان انجام دهد که دانشآموزانش این امکان را نداشتند.
احمدفرامرزی از سال اول تدریسش دیدن قسمتهای مختلف برنامه تلویزیونی ایران را شروع کرده بود تا روشتدریس دورس مهم مثل ریاضی و فارسی را در حد خوبی یاد بگیرد.
معلمجوان توصیهای هم برای دانشجومعلمان دارد؛ او تاکید میکند: در پایان به تمام دانشجومعلمان و کسانی که میخواهند در شغل معلمی فعالیت داشته باشند توصیه میکنم که به منابع و کلاسهای دانشگاهی اکتفا نکنند و در دورههای مختلف به دنبال کسب علم و توانایی ویژه برای معلمی باشند.
کد خبر 749556